مناجات ایام فاطمیه با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
قـبول کن تو مرا تا که مستجـاب شوم دوبـاره گـریهکنِ مـادرت حساب شوم مرا اسیر خودت کن، به کس نبندم دل ز محضرت بروم هر کجا، خراب شوم به هر دری که زدم قبل تو جواب شدم به هر دری بـزنم بعـد تو جـواب شوم خودت کشیدیام از چاه معصیت بیرون نخواستی که زمیـنگـیرِ منجـلاب شوم بیا که سوختم از درد دوریات عمری بگو چقدر، بگو تا به کی عذاب شوم؟ به برکـت نظرت، در عـزای فـاطـمیه دوبـاره نـوکـر این خانه انـتخـاب شوم زمان روضۀ سخت بتول، چون اسپند میـان شـعـلـۀ آتـش پُـر الـتـهـاب شـوم چه عاشقیست که با درد، فاطمه میگفت: فـدای غـربت و اشکِ ابـوتـراب شـوم برای ایـنکـه نـبـنـدنـد دست حـیـدر را به خون سینۀ خود پشت در، خضاب شوم سریـع فـضـه بـپـوشان رخ کـبـودم را علی خجـل بشود، از خجالت آب شوم حـسین تـشـنه نمانَد، حـسین را دریاب فـدای تـشـنـگیاش زیـر آفــتـاب شـوم |